در این جریان هدف اصلی عبرت آموزی از سرنوشت ثروتمندان مغرور و متکبر بوده است و این عبرت آموزی با مجازات قارون و تنبیه او و فرو فرستادن او و اموال و دارایی او به قعر زمین بوده و با تقسیم ثروت و دارایی او در بین بینوایان این درس آموزی و پند گیری حاصل نمی شد . به عبارت دیگر در این ماجرا جنبه عبرت آموزی و مجازات ثروتمند متکبر مغرور مهم تر از جنبه رسیدگی به محرومان بوده است زیرا برای رسدگی به محرومان و رفع فقر آنها راه های فراوان دیگری وجود داشت ولی برای تنبیه قارون و عبرت شدن سرنوشت او برای دیگران راه دیگری وجود نداشت .
برای آشنایی بیشتر با جزییات این داستان توجه شما را به شرح و تفسیر آیات مورد بحث جلب می نماییم :
بر فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (79) وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80) فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (82)
ترجمه:
79- (قارون) با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه طالب حيات دنيا بودند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!
80- كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واى بر شما! ثواب الهى بهتر است براى كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند، اما جز صابران آن را
دريافت نمىكنند.
81- سپس ما، او و خانهاش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمىتوانست خويشتن را يارى دهد.
82- آنها كه ديروز آرزو مىكردند بجاى او باشند (هنگامى كه اين صحنه را ديدند) گفتند: واى بر ما گويى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مىدهد، يا تنگ مىگيرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مىبرد! اى واى گويى كافران هرگز رستگار نمىشوند!
معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مىشوند، يك شاخه آن جنون نمايش ثروت است، آنها از اينكه ثروت خود را به رخ ديگران بكشند لذت مىبرند، از اينكه سوار مركب راهوار گرانقيمت خود شوند و از ميان پابرهنهها بگذرند و گرد و غبار بر صورت آنها بيفشانند و تحقيرشان كنند احساس آرامش خاطر مىكنند! گرچه همين نمايش ثروت غالبا بلاى جانشان است زيرا كينهها در سينهها پرورش مىدهد، و احساسات را بر ضد آنها بسيج مىكند، و بسيار مىشود كه همين عمل زشت و شرمآور طومار زندگى آنها را درهم مىپيچد، و يا ثروتشان را بر باد مىدهد!.
ممكن است اين كار جنونآميز انگيزهاى مانند تطميع افراد طمعكار و تسليم افراد سركش داشته باشد، ولى آنها حتى بدون اين انگيزه اين عمل را انجام مىدهند، اين يك نوع هوس است نه برنامه و نقشه.
به هر حال قارون از اين قانون مستثنى نبود، بلكه نمونه بارز آن محسوب مىشد، قرآن در يك جمله در آيات مورد بحث آن را بيان كرده مىفرمايد:
قارون با تمام زينت خود در برابر قومش (بنى اسرائيل) ظاهر شد (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ).
تعبير به فى زينته گوياى اين حقيقت است كه او تمام توان و قدرت خود را به كار گرفت تا آخرين زينت و بالاترين ثروت خود را به نمايش بگذارد و ناگفته پيدا است كه مردى با اين ثروت چهها مىتواند انجام دهد؟! در تواريخ داستانها، يا افسانههاى زيادى در اين زمينه نقل شده است، بعضى نوشتهاند قارون با يك جمعيت چهار هزار نفرى در ميان بنى اسرائيل رژه رفت، در حالى كه چهار هزار نفر بر اسبهاى گرانقيمت با پوششهاى سرخ سوار بودند كنيزان سپيدروى با خود آورد كه بر زينهايى طلايى كه بر استرهاى سفيدرنگ قرار داشت سوار بودند، لباسهايشان سرخ، و همه غرق زينتآلات طلا! بعضى عدد نفرات او را هفتاد هزار نوشتهاند و مسائل ديگرى از اين قبيل.
ولى ما حتى اگر اينها را مبالغهآميز بدانيم باز نمىتوان انكار كرد كه او چيزهاى بسيارى براى نمايش دادن در اختيار داشت.
در اينجا- طبق معمول- مردم به دو گروه شدند: اكثريت دنياپرست كه اين صحنه خيرهكننده قلبشان را از جا تكان داد و آه سوزانى از دل كشيدند و آرزو كه اى كاش به جاى قارون بودند، حتى يك روز، و يك ساعت، و يك لحظه! چه زندگى شيرين و جذابى چه عالم نشاطانگيز و لذت بخشى؟ چنان كه قرآن مىگويد: كسانى كه طالب زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتيم! (قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ).
به راستى كه او بهره عظيمى از نعمتها دارد! (إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ).
آفرين بر قارون و بر اين ثروت سرشارش! چه جاه و جلالى؟ و چه حشمتى تاريخ مثل او را به خاطر ندارد، اين عظمت خدادادى است! ... و مانند اين حرفها.
در حقيقت در اينجا كوره عظيم امتحان الهى داغ شد، از يك سو قارون در وسط كوره قرار گرفته، و بايد امتحان خيرهسرى خود را بدهد، و از سوى ديگر دنياپرستان بنى اسرائيل در گرداگرد اين كوره قرار گرفتهاند.
و البته مجازات دردناك، مجازاتى است كه بعد از چنين نمايشى باشد، و از آن اوج عظمت به قعر زمين فرو رود! ولى در مقابل اين گروه عظيم گروه اندكى عالم و انديشمند، پرهيزگار و با ايمان كه افق فكرشان از اين مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، كسانى كه شخصيت را با معيار زر و زور نمىسنجيدند، كسانى كه ارزشها را در امكانات مادى جستجو نمىكردند، كسانى كه بر اينگونه نمايشهاى مسخره هميشه لبخند تمسخرآميز مىزدند، و اين مغزهاى پوك را تحقير مىكردند آرى گروهى از آنها در اينجا بودند چنان كه قرآن مىگويد: كسانى كه علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند واى بر شما! چه مىگوئيد؟ ثواب و پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند بهتر است (وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً).
و سپس افزودند: اين ثواب الهى تنها در اختيار كسانى قرار مىگيرد كه صابر و شكيبا باشند (وَ لا يُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ).
آنها كه در مقابل زرق و برقهاى هيجانانگيز و زينتهاى دنيا استقامت به خرج مىدهند، آنها كه در برابر محروميتها مردانه مىايستند، و در مقابل ناكسان سر فرو نمىآورند، آنها كه در بوته آزمايش الهى، آزمايش مال و ثروت و ترس و مصيبت، همچون كوه پا بر جا مىايستند آرى اينها لياقت ثواب الهى را دارند.
مسلما منظور از جمله الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دانشمندان مؤمن بنى اسرائيل است كه در ميان آنها مردان بزرگى همچون يوشع بودند، ولى جالب اين است در برابر جمله الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا كه در باره گروه اول آمده، تعبير به الذين يريدون الحياة الآخرة نمىكند بلكه تنها تكيه بر علم مىكند، چرا كه علم خمير مايه و ريشه ايمان و استقامت و عشق به ثواب الهى و سراى آخرت است.
ضمنا تعبير به الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ پاسخ كوبندهاى است به قارون كه خود را عالم مىدانست، قرآن مىگويد: عالم اينها هستند كه افق فكرشان اين چنين بلند است، نه تو خيرهسر و مغرور! و به اين ترتيب باز هم مىبينيم كه ريشه همه بركات و خيرات به علم و دانش حقيقى بازمىگردد.
قارون با اين عمل طغيان و سركشى خود را به اوج رسانيد، ولى در تواريخ و روايات در اينجا ماجراى ديگرى نقل شده است كه نشانه نهايت بيشرمى قارون است و آن اينكه: روزى موسى ع به قارون گفت: خداوند به من فرمان داده كه حق نيازمندان زكات مالت را بگيرم، قارون هنگامى كه از كم و كيف زكاة با خبر شد و با يك حساب ساده فهميد چه مبلغ هنگفتى را بايد در اين راه بپردازد سر باز زد، و براى تبرئه خويش به مبارزه با موسى ع برخاست، در ميان جمعى از ثروتمندان بنى اسرائيل برخاست و گفت: مردم! موسى مىخواهد اموال شما را بخورد، دستور نماز آورد پذيرفتيد، امور ديگر را نيز همه پذيرفتيد، آيا زيرا اين بار هم مىرويد كه اموالتان را به او بدهيد؟! گفتند: نه، ولى چگونه مىتوان با او مقابله كرد؟
قارون در اينجا يك فكر شيطانى به نظرش رسيد، گفت من راه خوبى فكر كردهام، به عقيده من بايد براى او پرونده عمل منافى عفت ساخت! بايد به سراغ زن بدكارهاى از فواحش بنى اسرائيل بفرستيم تا به سراغ موسى برود و او را متهم كند كه با او سر و سرى داشته! آنها پسنديدند و به سراغ آن زن فرستادند و گفتند: آنچه خودت بخواهى به تو مىدهيم كه گواهى دهى موسى با تو رابطه نامشروع داشته! او نيز اين پيشنهاد را پذيرفت، اين از يك سو. از سوى ديگر قارون به سراغ موسى آمد و گفت: خوب است بنى اسرائيل را جمع كنى و دستورات خداوند را بر آنها بخوانى، موسى پذيرفت و آنها را جمع كرد.
گفتند: اى موسى! دستورات پروردگار را بازگو، گفت: خداوند به من دستور داده كه جز او را پرستش نكنيد، صله رحم بجا آوريد و چنين و چنان كنيد، و در مورد مرد زناكار دستور داده است اگر زناى محصنه باشد، سنگسار شود! آنها (ثروتمندان توطئهگر بنى اسرائيل) در اينجا گفتند: حتى اگر خود تو باشى!! گفت: آرى، حتى اگر خود من باشم!! در اينجا وقاحت را به آخرين درجه رساندند و گفتند: ما مىدانيم كه تو خود مرتكب اين عمل شدهاى، و به سراغ فلان زن بدكاره رفتهاى، و فورا به دنبال آن زن بدكاره فرستادند و گفتند: تو چگونه گواهى مىدهى؟
موسى ع رو به او كرد و گفت: به خدا سوگندت مىدهم حقيقت را فاش بگو! زن بدكاره با شنيدن اين سخن تكان سختى خورد، لرزيد و منقلب شد و گفت:
اكنون كه چنين مىگويى من حقيقت را فاش مىگويم، اينها از من دعوت كردند و پاداش سنگينى قرار دادند كه تو را متهم كنم، ولى گواهى مىدهم كه تو پاكى و رسول خدايى! در روايت ديگرى آمده است كه آن زن گفت: واى بر من، من هر كار خلافى را كردهام اما تهمت به پيامبر خدا نزدهام، و سپس دو كيسه پولى را كه به او داده بودند نشان داد و گفتنيها را گفت.
موسى ع به سجده افتاد و گريست، در اينجا بود كه فرمان مجازات قارون زشتسيرت توطئهگر صادر شد.
در همين روايت آمده است كه خدا فرمان خسف (فرو رفتن در زمين)
را در اختيار موسى ع قرار داد .
در اينجا قرآن مجيد مىگويد: ما او و خانهاش را در زمين فرو برديم (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ).
آرى هنگامى كه طغيان و سركشى و تحقير مؤمنان تهيدست، و توطئه بر ضد پيامبر پاك خدا، به اوج خود برسد، دست قدرت الهى از آستين بيرون مىآيد و به حيات طغيانگران پايان مىدهد، چنان آنها را درهم مىكوبد كه زندگى آنها عبرتى براى همگان مىگردد.
مساله خسف كه در اينجا به معنى فرو رفتن و پنهان گشتن در زمين است، بارها در طول تاريخ بشر واقع شده است كه زمين لرزه شديدى آمده و زمين از هم شكافته شده و شهر يا آبادىهايى را در كام خود فرو بلعيده است، ولى اين خسف با موارد ديگر متفاوت بود، طعمه اصلى او فقط قارون و گنج هاى او بود.
عجبا! فرعون در امواج نيل فرو مىرود، و قارون در اعماق زمين، آبى كه مايه حيات است مامور نابودى فرعونيان مىشود، و زمينى كه مهد آرامش است گورستان قارون و قارونيان.
مسلم است كه در آن خانه قارون تنها نبود، او و اطرافيانش، او و همسنگرانش او و ياران ظالم و ستمگرش همه در اعماق زمين فرو رفتند.
اما او گروهى نداشت كه وى را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمىتوانست خويشتن را يارى دهد! (فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ).
نه جيرهخوارانش، و نه دوستان صميميش و نه اموال و ثروتش، هيچيك او را از چنگال عذاب الهى نجات ندادند، و همه به قعر زمين فرو رفتند!.
تفسير نمونه، ج16، ص: 163 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100112015)